ای کاش

ای کاشهای زندگی
به احتمال قوی برای هر یک از ما پیش آمده که در موقعیتی قرار گرفته باشیم که به خود بگوییم ای کاش فلان کار را نمیکردم یا ای کاش آن کار را انجام داده بودم. به قول پونه مقیمی در کتاب تکههایی از یک کل منسجم، با گفتن ای کاش در واقع به نوعی زمانبندی اتفاقها را نادیده گرفتهایم و تجربههایمان را بیارزش تصور میکنیم. معمولا زمانی ای کاش میگوییم که احساس یا فکر میکنیم با انجام دادن یا ندادن کاری متفاوت الان خود را یک جور دیگر ساختیم که احساس رضایت از کردهی خود داشته باشیم. با گفتن ای کاش یعنی از خودت و عملکردهایت راضی نیستی و احساس بیارزشی در شما شکل میگیرد چه بسا که همین احساس موجب دست زدن به کارهای دیگر میشود که خودش پیامد ای کاش دیگری را به همراه داشته باشد ولی هر اشتباهی که پیش آمده باشد با گذر زمان خیلی چیزها در موقعیت بهتری قرار خواهند گرفت. ممکن است خواستههای ما با آنچه توقع داشته باشیم خوب پیش نرود. در این موقعیت که یک تصمیم گیری و انتخاب درست میتواند جبران کم و کاستیها را کند همه چیز به موسم خود اتفاق خواهد افتاد پس لازم است صبور باشیم تا زمان مناسب خودش از راه برسد. با استفاده از تجربیاتی که از گذشته با خود به همراه داریم موقعیتهای جدید را ارزیابی میکنیم یعنی کاملا واقعگرایانه دست به عمل جدیدی میزنیم که ای کاش به دنبال نداشته باشد. در جای دیگر حسرت و غم گذشته را چنین بیان میکند: غم حسرت، غم شفابخشی است چون بخشی دیگر را در ما بیدار میکند، بخشی که در درون ماست و نمیخواهد گذشته را بیدار کند. کسی که با غم حسرتهای خود کنار نیاید و سعی در فرار داشته باشد گذشته را دوباره تکرار میکندو هرگز متوجه نمیشود چه اندوهی را در خودش حبس کرده است.
به جای غم گذشتهها را خوردن و شکافتن دوبارهی زخم خود میتوان آن را محکم بست و پر قدرت حرکت کرد. با انگیزه بالایی ناشی از باور توانمند بودن خودتان از نو شروع کنید. برای حرکت به جلو راهی پیدا کنید و این زمانی اتفاق میافتد که شرایط را بپذیریم و اجازه دهیم زندگی در درونمان به جریان خودش ادامه دهد. در هر شرایطی زندگی جریان دارد مهم این است که واقعیات زندگی و شرایط خود را بپذیریم. انسان موجودی ارزشمند است پس با توجه به ارزشهایمان اگر لازم است تغییراتی در خود بدهیم تا انتخابهای مناسبی داشته باشیم. گاهی اشتباهات، از دست دادنها و شکستها لازمهی زندگی ما هستند، تصور اینکه برای همیشه خوشبخت باشید یک توهم و رویا بیش نیست البته درک و تصور زندگی از خوشبختی هم اهمیت دارد.
اگر خوشبختی را در این ببینید که هر آنچه که دیگران دارند را داشته باشید نیاز به تفکری عمیق در مورد انسان بودن خود دارید. خوشبختی تلاشی است برای حس کردن جریان زندگی، آنگونه که هست مجموعهای از خوبیها و بدیها، خوشبختی یعنی واقعنگری. انسان قبل از خدا شناسی، قبل از اینکه در کندوکاو این دنیا باشد نیاز به یک سیر درونی دارد. براستی انسان چه موجودی است؟ خودت را بشناس. تمام توانمندیها و ضعفهایت را پیدا و مرور کن. برای هر یک چه کاری میتوانی انجام بدهی؟ با خودت روراست و صادق باش، فرصتها در این جهان محدود است. آنچه احساس میکنیم درست است را انجام دهیم، با گفتن ای کاش دردی درمان نمیشود و فرصتها نیز از بین خواهند رفت. زندگی دنده عقب ندارد که برگردی و درست عمل کنی، زندگی الان و اکنون است. چه هدف و تعهدی به خودت برای زندگیت داری؟ اگر هنوز هدفی نداری پس در جهل شناخت خودت روزها را شب و شبها را صبح میکنید. انسان در این دنیا با معنا زندگی میکند، معنای زندگی خود را بیابید، غم فردا و حسرت آینده تو را از حال دور میکنند و در تصورات باطل رها میکنند و ناآرامی در هر لحظه از زندگی را به شما میدهند. از زندگی لذت ببرید که این کاملا بستگی به خود شما دارد. بپذیرید که تمام سختیها و مشکلات جزیی از زندگی شما هستند. دغدغههایی که امروز داریم و به خاطرشان دست و پا میزنیم چند صباحی دیگر خاطرهای بیش نیستند. هیچ چیز کاندگار نیست و همه چیز در حال تغییر است گرچه اتفاقاتی ناخوشایند برای شما اتفاق افتاده باشد اما زندگی تمام نشده، خود را ورشکستهی زندگی ندانید و قبل از فرا رسیدن مرگتان زندگی را تحویل ندهید و مقتدرانه مبارزه کنید. وقتی خود را برای اتفاقات سخت آماده نکردهاید یعنی پیشبینی نکرده بودید که کار شما ممکن است یک ریسک یا خطر داشته باشد. وقتی زوایای زندگی خود را هوشیارانه بررسی کنیم و برای هر یک تدبیری بیاندیشیم کمتر موجب رکب خوردن ما از زندگی میشود. هر چه که پیش آمده باید به سمت جلو حرکت کنی همراه و هماهنگ با زندگی، زندگی هر لحظه در حال گذر است و منتظر کسی نمیماند از زمانی که زندگی هر یک از ما با حرکت یک اسپرم شروع شد حرکت در ذات تک تک ما جاری شد پس مطابق با ذات خود در تکاپو باشیم و از حرکت بازنایستیم. به خودتان فرصت دهید زخمهای ما در گذر زمان التیام مییابند، ما بیشتر از هر چیزی به آغوش خودمان احتیاج داریم، آغوشی گرم که پذیرای تمام تصمیمها و انتخابهایی که در گذشته داشتهایم باشد. درد به جا مانده از گذشتهها را فقط با پذیرفتن و درک تجربه و درس از آنها و زنده نگه داشتن امید در دلتان تسکین دهید. سرکوبی احساسات ناشی از شکستها برابر است با گرفتن آرامش از خود و سر باز کردن این احساسات در جای دیگر ولی با فشاری شدیدتر و نتیجهای نامطلوبتر. شکست را به عنوان مانع نپذیرید زیرا شکست نقطهی صعود انسان است. دو انتخاب دارید یا بعد از هر شکستی همه درها را به روی خود ببندید که با این وجود از چیزی که هستید پستتر خواهید شد و یا اینکه مسیر خطر و ریسک کردن را بپذیرید که این خود نقطهای است که شما را از دیگران متمایز و متفاوت میکند. چون افراد زیادی در این مرحله درجا میزنند و دست از ادامه دادن برمیدارند پس با صبوری سختتر از همیشه به حرکت خود ادامه دهید و طعم شیرین موفقیت را بچشید.
دیدگاهتان را بنویسید