خوشبختی

خوشبختی چیست؟
شما هم مثل هر انسان دیگری قطعا دوست دارید خوشحال و خوشبخت باشید اما معنای خوشبختی چیست؟
خوشبختی یک مفهوم کلی است که بر اساس دیدگاههای مختلف رنگ و لباسش تغییر میکند. تعریف کلی خوشبختی این است که، مجموعهای از شرایط محیطی و روحی و روانی که باعث میشود انسان به شعف درونی دست پیدا کرده و احساس خوشبختی و سعادت کند. ما برای آموختن و رسیدن به خوشبختی زاده شدهایم. مبارزه است که قدرت را به وجود میآورد نه سن و خمودگی. انسانهای خوشبخت کسانی هستند که در تکاپوی کسب مهارتها و جستوجوی ناشناختهها هستند. انسانهای خوشبخت برای خودشان زندگی میکنند و قطعا جز برای لذت بردن و تحسین کردن به اطراف خود نمینگرند. برای رسیدن به خوشبختی مقایسه را از زندگی خود خط بزنید.
سه افسانه در مورد خوشبختی وجود دارد که دکتر راس هریس آنها را فریب در معنای خوشبختی میداند:
1- افسانهی غیر واقعی اول: خوشحالی حالت طبیعی انسان است.
بسیاری از ما فکر میکنیم خوشحالی حالت طبیعی بدن ماست و در طول روز باید خوشحال باشیم حال با توجه به اهمیت دنیای ناپایدار درونی آیا میتوانیم این افسانه را باور کنیم؟
واقعیت این است که دنیای درون مجموعهای از احساسات متفاوت است و احساسها مثل آب روان دائما در حال تغییر هستند و ما قطعا نمیتوانیم همیشه خوشحال باشیم. حالت طبیعی انسان تغییر مداوم احساسها است و خوشحالی و شاد بودن یکی از احساسهایی است که ما در جریان زندگی تجربه میکنیم.
2- افسانهی غیرواقعی دوم: خوشبختی یعنی احساس خوب داشتن.
اگر به معنای خوشبختی در فرهنگ لغت نگاه کنیم متوجه میشویم که خوشبختی یعنی رضایت و لذت اما اگر تصور شما از خوشبختی این است شما هیچگاه احساس خوشبختی پایدار نخواهید داشت چون احساسهای خوب پایدار نیستند. به شادترین لحظات زندگیتان نگاه کنید، چقدر آن لحظات قبل از آنکه دوباره ناامیدی و اضطراب باز گردد دوام آوردهاند؟ خوشبختی یعنی پذیرفتن و زندگی کردن همه احساسهایی که انسان در زندگی میتواند داشته باشد. هر اتفاقی در زندگی کنار احساسهای خوبی که به ما میدهند احساسهای دردناکی هم به ما میدهند.
3- افسانهی غیر واقعی سوم: اگر خوشحال نباشید حتما نقصی دارید.
در این افسانه به ما القا میشود که احساسهای دردناک طبیعی نیستند و شاید حتی ما را به سختی سوق دهند که برای رهایی از احساسهای تلخ به قرص و دارو روی آوریم در صورتی که اگر خوشحال نیستید طبیعی هستید چرا که زندگی سخت است. زندگی سخت و چالش بر انگیز است و این واقعیت به این معناست که ما نمیتوانیم همیشه خوشحال باشیم و این نشان دهندهی نقص نیست. حال با توجه به ماهیت درونیمان و تعریفهای اشتباهی که از خوشبختی به ما دادهاند پس معنای خوشبختی چیست؟ در مورد معنای خوشبختی تعریف و دیدگاههای زیادی وجود دارد و همان گونه که متوجه شدیم افسانهها و باورهای اشتباهی وجود دارد اما با توجه به دنیای درونی و ناپایداری آن شاید بتوان به خوشبختی از دو دیدگاه پونه مقیمی در کتاب تکههایی از یک کل منسجم نگاه کرد.
اول- اگر خوشبختی تلاش باشد، افراد با تلاش خود منتظر تمام شدن مسیر هستند تا در آخر با زدن مهر تایید بر آن احساس خوشبختی کنند و بعد آرزو میکنند که ای کاش به آن مسیر باز میگشتیم ولی مسیر قبلی تمام شده و باید مسیر جدیدی را شروع کنند به امید اینکه این بار خوشبختی را حس کنند. هرچقدر این مسیر پرچالشتر و سختتر باشد احساس خوشبختی عمیقتر خواهد بود. آگاهی ما از خودمان و ظرفیتهایمان چشمهایمان را بر روی احساس واقعی خوشبختی باز میکند و ما را از بازیهای نمایشی خوشبختی دیگران دور میکند. وقتی به مسیر و تلاشهایمان آگاه هستیم قطعا به این مهم خواهیم رسید که احساس خوشبختی جوششی از درون هست مبهم و غیر قابل تعریف اما عمیق و در عین حال موقت است.
دوم- اگر خوشبختی حالتی از آرامش باشد.
آرامش فاصلهی دو احساس است. جریان آرام و تهی از احساس در بین فواصل احساسهای ما است. آرامش احساس نیست، آرامش یک حالت است. وقتی بدنتان روی موج غم یا عشق سوار است نمیتواند آرام بگیرد. وقتی به خاطرههایمان بازگردیم آرامش دقیقا زمانی حس شده است که تجربهی احساسها تمام شده است. جریان زندگی احساسهای متفاوتی را در ما بیدار میکند و اگر احساسهایی را حس کنیم و به ناپایداری آنها آگاه باشیم در فواصل و در زمانهایی بدن ما در آرامش قرار میگیرد. آرامش هم ناپایدار است ولی از قویترین جریانهای شفابخش درون ماست. خوشبختی حالت آرامشی است که گاهی در بین احساسهایمان بالا میآید و ما را دلگرم میکند انگار که در گوشمان زمزمه میکند: احساسها را بپذیر من جایی میان احساسها دوباره به تو برمیگردم نگران نباش.
برای رسیدن به خوشبختی نیاز است که تصویر مطلوبی از خودمان داشته باشیم و با خود رفتارهای مناسبی داشته باشیم بخشهایی از وجودمان که خودمان آنها را دوست نداریم ببینیم و برای ندیدنشان آن ویژگیها را به صورت افراطی در دیگران میبینیم و واکنش نشان میدهیم با پذیرفتن آنها خود را به خوشبختی نزدیکتر کنیم فقط کافی است اجازه دهیم از بند افسانههای خوشبختی و تداوم همیشگی عشق و لذت رها شویم، اجازه دهیم بدنمان رنج را یاد بگیرد و خودش را در استخری مملو از احساسهای متفاوت رها کند. خوشبختی آن چیزی نیست که به دنبالش هستیم یا آنکه انسانها به هزار زور و داستان و عکس و افسانه و فیلم به ما نشان میدهند. خوشبختی خود ما هستیم، در بدنمان با هزاران تجربه احساسی سخت و زیبا. افکار ما در مورد دیگران و تحلیلهایی که در مورد آدمها داریم میتواند نشان دهندهی صفاتی در درون خودمان باشد، صفاتی که به شدت سعی میکنیم از آن فرار کنیم. خشم و تنفر زیاد نسبت به بعضی از ویژگیهای رفتاری در دیگران و نوع تحلیلها و نگاهی که به این آدمها داریم بزرگترین فرصت برای شناخت درونمان است. شناخت درون هیچگاه ساده نبوده و نیست. انسانها خود تعیین کننده میزان خوشبختی در زندگی خود هستند. خوشبختی خریدنی نیست بلکه دریافتنی است. رسیدن به خوشبختی به قابلیت فردی بستگی دارد، برای خوشبخت زندگی کردن باید بر افکار مثبت و خوب تمرکز و تسلط داشت. خوشبخت زیستن هنری است که به توانایی فایق آمدن بر مشکلات در کوتاهترین زمان ممکن بستگی دارد. راز خوشبختی در دانستن و اندوختن راهحلها نیست بلکه به کار گیری این راهحلها و استفاده مناسب و به موقع از آنها است.
برای دیدن ویدیو خوشبختی از مریم همایون اینجا کلیک کنید
دیدگاهتان را بنویسید